Tuesday, March 22, 2005

 

خشونت علیه زنان

بزرگترین دشمن رهایی زن ،مناسبات ظالمانه اجتماعی است نه مردها.ستمگری مرد بر زن یا ستمگری زن برمردهنگامی معنا مییابد که مناسبات اقتصادی واجتماعی ملزومات مادی و معنوی اشکال ستم را فراهم نماید. اشکالی ازفرهنگ برمبنای مناسبات تولیدی درمراحلی از تاریخ زندگی بشرنمایان است که فراخوروضع موجودتولید وبازتولیدمیشود. زن سالاری ،پدرسالاری ، یا مردسالاری درواقع کنش و واکنش درونی انسان زن ومرد نیستند بلکه فرایندروابط ومناسبات اجتماعی اند. سالارشدن وگردن فرازی زن یا مرد تقدیس ویا تحقیریکی توسط دیگری دردوره های مختلف ومتناوب تصویری جزکشمکش برسرمنافع و بهره کشی براساس مناسبات آن دوره بدست نمیدهد کشمکشی که برمحورتملک می چرخد.در این کاروزارنا برابر و ظالمانه کفه ی ترازو گاهی به نفع زنان است ومردان را سبک و سر بردار نزدیک میکند وگاهی به نفع مردان، زنان را اسیر و سنگ بر سار می کند.
در هر صورت فارغ از تبعیضات جنسی وغیره این انسان است که قر بانی، قهر ، خشونت و نابرابری میشود.خشونت بخشی از ستم وبی عدالتی است .
بر اساس موضوع همایش نفی خشونت علیه زنان چو ن تاکید بر نفی خشونت است .
دریک چند جمله ای میتوان گفت خشونت علیه زنان ممنوع ! خشونت علیه زنان را شدیدا محکوم میکنم ! خشونت وحشیگری بشریت غیر متمدن بر انسان متمدن است خشونت برزنان اوج این وحشیگریست.میتوان گفت زنان در طول تاریخ مورد ستم مضاعف بوده وهستند.اگر دریک جامعه ی نابرابر مردان بردگان وستمکشان صحن علنی جامعه بوده اند. زنان بردگان بی مزدکارخانگی کارگردانان پشت صحنه ،محکومان درحصارحرمسرای حاکمان، ومظلومان مستتردر حجاب ، وسکس بازار بیرحم سود آوری سرمایه . تطمیع ومقهورخدایان زمین و زر و زور بوده اند.اگرمردان گردن بریوغ ستم برده داران واربابان و زرمداران نهادند، زنان تازیانه تطمیع واسارت دررکاب حاکمان وعقدنامه مردان را با جان وجسم خریدند.
و امروزه این ستم در اشکال گوناگون باز تولید وتشدید می شود.
خشونت میراث ژنتیکی مردان نیست،جامعه طبقاتی مردان را به ابزارخشونت برزنان تبدیل میکند. خشونت آموختنی است.نفرت وپرخاشگری وجنگ طلبی بشرآموختنی است.همینطور عشق هم آموختنی است.خشونت در جامعه طبقاتی سیستماتیک است، مجموعه ای ازاین عناصردرارتباط بایگدیگرخشونت راپدید می آورند. نظام اجتماعی خشونت مضاعف بر زنان رااز طریق ایجاد کلیشه ها و پندارهای غلط، جامه عمل می پوشاند، مردان را به ابزاز اعمال سلطه بر زنان مبدل میکند. تقسیم کاراجباری ، نداشتن حق مالکیت، حق تعیین سرنوشت،حق انتخاب و... مواردی ازاین کلیشه هاهستند. زنان با نداشتن حق مالکیت سرنوشت محتوم خویش رابه اطاعت ازپدر، شوهر وپسرمیسپارند. تقسیم کار اجباری زنان را به بردگان بی مزد، زن پارسا ،مطیع وضعیفه تبدیل میکند.زنی که هویت انسانیش را از دست میدهدوفلسفه وجودیش را دو چیز میداند بی مزدکارکردن وتولیدمثل. از کشیک وخاخان وقاضی القضات آغ میرزا گرفته تا هر کله خشکی دیگروی را به اطاعت مطلقه ازسه نوع مرد (پدر،شوهر،پسر) وموندن در برزخ اسارت گوشزد میکنند. ودر صورت عدم تمکین واطاعت، محکوم به تعزیز وشلاق ، خاری ، طرد از جامعه وحتی مرگ و نابودیست.سلب حق تعیین سرنوشت وحق انتخاب از زنان، بطور اتوماتیک بیش از نیمی از جامعه را به بردگان محکوم وفرمانبردارتبدیل میکند. وبدون شک سرنوشت نیمی دیگربهترازاین نمی شود. حق انتخاب، دادن اختیار به انسان است.سلب اختیار نفی هویت انسانی است. مبلغان تبعیض جنسی ونابرابری با گرفتن حق انتخاب از زن هویت انسانی زن را تباه میکنند.
یک فرهنگ عقب مانده ، فسیلی درمقابل فرهنگ مدرن انسانی قراردارد فرهنگی که انسان را تحقیرمیکند انسان رابر اساس رسوبات فکری محدود وتقسیم میکند. تبعیضات جنسی ، ملی ، نژادی ،مذهبی ، فرقه ای و... را تبلیغ وترویج میکند ، جنگ ، شکنجه ، اعدام ، خشونت وکشتار انسانها را مشروعیت میدهد.منادیان مرتجع برای تامین اهداف خود وتاثیر گذاشتن وایجاد باور درمردم از میدیا ورسانه های جمعی گرفته تامنبرودانشگاه و بقالی سرکوچه بهره برداری میکند.اینها طالبان ماضی مطلقند.و آفرینش خشونت را در دستورکار خود دارند . جنبشهای این جبهه را راسیسم ، لیبرالیسم ،شوینسم، ناسیونالیسم، نژاد پرستی و....تشکیل میدهند.بر ثروت جامعه چنگ انداخته اند وابزارهای قدرت را در دست دارند.
مبلغان این جبهه درکمال افتخارادبیات خشونت و قلدرمنشی گذشته گان خود را در قالب داستان ، شعر،وروضه وکتاب، فیلم و... بخورد مخاطبان میدهند .
فرهنگ وادبیات این ها سر شار از خشونت ، تحقیر، تبعیض ونابرابریست،وتحقیروخشونت مضاعف بر زنان.
انسانها را شهروندان درجه یک ودرجه چندمی، کاستیهاوغیرکاستی،شمالی وجنوبی ، جنس اول وجنس دوم مینامند. زن راضعیفه و ذلیل می نامند . زن را به خاطر آوردن دختر تحقیر وسرزنش میکند. وآوردن فرزند ذکوررا افتخار وجشن میگیرند . وبه منظور تحقیر وباورهای جاهلانه دختران رابااسامی نهیه ، بسیه ،انتها ، تنها، تاقانه ،بربس ، نافیه ، گل بس ، سربس و... نام می برند.هنرمندان ملی در اشعارشان برسر سینه زنان( کلکله راو) شارلاتان رامی اندازند. بماند از لحاظ حقوقی یک ثلث به زنان روا میدارند. واز لحاظ جانی یک نصف محسوب میشوند. اینها تنها گوشه ای از فرهنگ ضد انسانی وضد زن است .
جنبش فمینیستی ومقوله نسبیت فرهنگی
تقسیم کارسنتی بصورت کاملا اجتناب ناپذیرمستلزم حضورزن درخانه وحضورمرد در جامعه بود بتدریج در روند مدرنیسم تقاضای نیروی کار زنان افزایش یافت ونیروی کار زنان در جامعه به مشارکت طلبیده شد بدون اینکه تخفیفی در نقش سنتی زن قائل شوند مدرنیسم وجامعه در حال توسعه برزخی بوجود آورد که زنان را به ایفای نقش سنتی خود وفعالیت اجتماعی وادار میکند. وفشار برزنان رامضاعف میکند . جنبش فمینیستی بعنوان یک جنبش زنانه گر چه تحرکات بسیاری در رابطه با تامین خواستهای زنان در مقیاس بین المللی و محلی داشته است اما این جنبش نقش قابله ای برای هدایت زنان به بازار کار ایفا میکند واز عملکرد این جنبش پیداست آب در آسیاب جوامع درحال توسعه میریزد. و زنانه بودن این جنبش در نهایت تبعیضات جنسی را به شکلی دیگر دامن می زند . وتوان جنبش عظیم مساوات طلبانه زنان را تحلیل میبرد.
طرح مقوله نسبیت فرهنگی حربه بورژوازی است برای توجیه هرگونه بیحقوقی وخشونت بر زنان در کشورهای مختلف جهان . وبه منظور مخدوش کردن و انشقاق در جنبش عظیم برابری طلبی در جهان وتعرضی است آگاهانه به خواست ومطالبات جهان شمول این جنبش.
تنها نیرویی عظیمی که می تواند به یک دنیا خشونت و نا برابری پایان دهد، نیروی اجتماعی زنان و مردان برابری طلب است که به گستردگی جهان صف کشیده وپرچم اعتراض به خشونت را بر دوش دلرد و در این راه قدم برمی دارد.

This page is powered by Blogger. Isn't yours?